بیست و سوم
سلام به همه مارال جون کلمات : عمو ـ دوغ ـ اینجا ـ همین ـ تاب تاب ـ دست دست . تازه یاد گرفته فعلا شکرخدا ( ماشـــــــــــــاا...) همه چی رو براهه دیروز رفتم واسه عصب کشی دندونم (دومین تجربه ی عصب کشیم بود) اما بیشتر به خودکشی شباهت داشت! واقعا اذیت شدم . آخه از زدن آمپول بی حسی تا شروع کار حدودا یکساعت ونیم فاصله افتاد قرار بود یه کار کوچیک واسه یه نفردیگه انجام بده اما کار مریض خیلی طول کشید و تقریبا بی حسی من از بین رفته بود! (معمولا فامیل اینجوری هوامونو دارن) بعد که کارو شروع کرد بدون آمپول تمام بدنم بی حس شد و تازه دکترجان آمپول بی حسی دوم رو حین کارش زد و... خلاصه اش دیگه نمیتونستم از رو صندلیش بلندشم ....
نویسنده :
مریم
12:26