مارالمارال، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

مارال جونم

هجدهم

1393/9/9 20:04
نویسنده : مریم
187 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستان محبت

عیدتون مبارک . امروز روز میلاد موسی ابن جعفر (ع) مارال جون ما اولین نمازشو (سجده) خوند محبت

یهو رفت سر سجاده ی بابایی و به حالت سجده سرشو گذاشت رو مهر  بوس

اینقدر ذوق زده شده بودم و سریع اتفاق افتاد که نتونستم عکس بگیرم ! چندتا از عکسای قبلیشو میزارم‌:

 

مارال و پدربزرگ : http://www.8pic.ir/images/3f3vv7eenmtamo0nzr6g.jpg

 

الان دیگه مارال جون تفاوت خانم و آقارو تشخیص میده و آقایون رو بابا و خانمهارو مامان صدا میکنه .

به دایره ی لغاتش : " بوف " اضافه شده . به فنجون چای یا شوفاژ یا اجاق گاز و... اشاره میکنه و میگه : بوف.

و یه سری آواهای دیگه که نمیدونم چطوری باید تایپشون کنم چشمک

 

البته این یکی زیاد جدید نیست :

چندوقته که بعضی از لباسهاشو تشخیص میده ، وقتی میخواد بره بیرون جوراب و چکمه هاشو میزاره رو پاهاش ، کلاهشو سرش میکنه و شال گردنشو میندازه دور گردنش . بوس

 

از اشیا و لوازم دیگه : شونه و برس رو تشخیص میده و وقتی بهش میدم موهاشو شونه میکنه . ( البته از عید غدیر که موهاشو زدیم کمتر اینکارو میکنه )

وقتی بهش لاک میدم هم بلده ازش استفاده کنه و میزنه به انگشتای پاهاش (البته درش بستس) . چون دستاشو میکنه تو دهنش تاحالا هیچوقت دستاشو لاک نزدم .

ماشاا... یادت نره بغل  فعلا همینا... تا بعد .

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

ساجده
11 آذر 93 17:31
ای جانم جیگر اون عینکش بوسسسسسسس
ملیکا
20 آذر 93 11:38
سلام رفیق عزیزهههه دلم ،نفسه مارال جوووووونی نفس،سلامت باشه همیشه این عشقققق کوچولوی ناززززززز
مریم
پاسخ
سلام دوستم مرسی
ملیکا
20 آذر 93 11:41
راستی جوجه طلا بوس و ناز کردنم بلده رو یادت رفته بگی،قربونش برمممم
مریم
پاسخ
از قلم افتاد
هما
20 آذر 93 11:49
ماشالله- ماشالله به اين خانم باهوش.كي باشه بيام ببينمش
مریم
پاسخ
میسی دوستم . ما هم لحظه شماریم
موشی
20 آذر 93 12:51
سسسسسسسسسسسسلام خوبید همگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا رو شکر که بهتری............ مواظب موشیتم باش باز نیام ببینم دوتاتون کله پا شیدین
مریم
پاسخ
سلااااااااااااااااااااااااااااااام گلی مرسی
هما
23 آذر 93 14:13
براي دوستت ناراحت شدم.اسفند پارسال هم اين اتفاق براي دوستم افتاد هنوز كه هنوزه يادشه و غمگينه ولي خدا خواست و الان دوباره بارداره. براشون صبر مي خوام از خدا.چقدر سخته.
مریم
پاسخ
آره طفلی خیلی اذیت شد . ممنون .
هما
2 دی 93 19:09
please up!!!!!!!!!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مارال جونم می باشد