بیست و پنجم
سلام به همه ، اعیاد شعبانیه به همتون مبارک
روزهای شلوغی رو پشت سر گذاشتیم اما شکرخدا همش به شادی بود . مــــــاشــــاا...
چهارشنبه پنجشنبه شش و هفتم خرداد رفتیم مشهد واسه مراسم عقد عمه ی مارال ! چیدن سفره ی نامزدی به عهده ی من بود (چون واسه اون یکی عمه هم چیده بودم و نباید بین خواهرها فرق گذاشت و...) واسه همین چهارشنبه ظهر حرکت کردیم تا برسم بچینم و پنجشنبه صبح عقد توی حرم آقاامام رضا ، شب عقد محضری و بعد هم رستوران و باغ و ... مارال گلمون هم کلی رقصید و ماشاا... به همه خوش گذشت .
هفته ی قبل هم که سه روز تعطیلی بود کلی صفا کرد، ی پارک رنگین کمون تازه افتتاح شده اونجا رفتیم ، یه روزشم که عمه بزرگه ی مارال جونم مهمونمون بود و کلی بازی بازی کرد یه روز دیگهش هم که تولد مامان بزرگ مارال جون بود و رفتیم مهمونی و... خلاصه جای همتون خیلی خیلی خالی بود . امیدوارم همه روزهای خوشی رو پشت سر گذاشته باشین و روزهای شادتری هم پیش روتون باشه .
http://www.8pic.ir/images/zn4xd6zdt8a7qq6hfbri.jpg بچه های توعکس مارال، دختردایی آقای همسر و پسرخالش هستند .
دختر گل ما الان غیر از کلمات قبلیش: چیپس ، بیس (بیسکوییت) ، دیغ (دوغ) ، نون ، ماست ، کلید ، دایی علی ، منم میام ، دمپایی ، برو برو ، بدو بدو ، عمو ، اینجا ، گل ، توپ ،
این کلمات رو جدیدا یاد گرفته . و از نظر حرکات علاوه بر کارهای قبلی که گفته بودم جدیدا : لپ میکشه ، رو بوسی میکنه ، به خودش ادکلن میزنه ، موهاشو شونه میکنه ، کفشاشو تا حدودی خودش پاش میکنه ، سجاده رو پهن میکنه و به حالت سجده کامل میره ، تو چیدن میز نهار و جمع کردنش کامل کمک میکنه ، با تلفن کامل حرف میزنه و منظورشو میرسونه ، ببرم پای شیرآب خودش دست و صورتشو میشوره ، ببریم پارک خودش تنهایی سوار سرسره میشه و میاد پایین ، دستگاه رو روشن میکنه سی دی میزاره توش و روشن میکنه ، دستمال و شیشه پاک کن میاره و خودش گردگیری میکنه ،
فعلا فقط همینا یادمه مــــــــاشــــاالله